انشا درمورد کتاب ازنگاه خواننده درون ادامـه پنج انشا درباره مواجهه خواننده با کتاب آورده شده است
کتاب تنـها یک شی مثل دیگر اشیـا اطرافمان نیست, کتاب عصاره ی زندگی های مختلفی هست چکیده تجربیـات بزرگترین انسانـهای کل تاریخ

انشا شماره یک

برای من کتاب فقط یک شی نیست و حتی مجموعه ای از اطلاعات نیز نیست. انشا درمورد آتش نشان ها کتاب به منظور من یک حضور و وجودی خاص دارد. انشا درمورد آتش نشان ها وقتی تصمـیم بـه خ کتاب مـی گیرم با شوق و ذوق بـه کتاب فروشی مـی روم و در فاصله زمانی ای کـه شخص فروشنده مـی رود که تا کتاب مرا بیـاورد با اشتیـاق بـه قفسه ها و دیگر کتاب ها نگاه مـی کنم و این فکر کـه کاش بشود یک روز همـه ی این کتاب ها را بخوانم وسوسه ام مـی کند.

بعد از خ کتاب بـه سرعت بـه خانـه مـی روم و با عشق شروع بـه خواندن مـی کنم.

کتاب خواندن تجربه ای هست که شاید هیچ تجربه ای شبیـه آن نباشد. کتاب خواندن نوعی زندگی و گام برداشتن درون دنیـای نویسنده است. لذت کشف دنیـاهای جدید با کتاب شروع مـی شود.

عجیب هست که تعدادی برگه و واژه بتوانند اینگونـه دنیـای انسان را تغییر بدهند.

اگر کتابی کـه مـی خوانم خوب باشد و نویسنده ای اصیل آنرا نوشته باشد، انشا درمورد آتش نشان ها مثل وارد شدن بـه قلمرویی جدید مـی باشد.

خلاصه کـه کتاب خواندن یک تجربه است، یک اتفاق فوق العاده است.

انشا شماره دو

به نام خدا انشا خود را درباره کتاب اغاز مـیکنم

کتاب‏ها نـه فقط مرکبی نوشته شده بر کاغذ هستند، بلکه گویندگانی هستند کـه با شنونده خود سخن مـی‏گویند.

در واقع کتاب‏ها مثل نسیم بهاری باعث طراوت بخشیدن بـه روح انسان شده و تشنگی روح انسان را سیراب مـیکنند.

در این بین کتابها اگر از خوبی‏ها، زیبایی‏ها و راستی‏ها بگوید، درخت زندگی، پربار و محکم خواهد شد. کتاب‏های مفید و علمـی، درون شرافت و افتخار، برتر از حتی خون شـهیدان‏اند و چنان گران بهایند کـه حضرت رسول (ص) درون این مورد مـی‏فرماید: انشا درمورد آتش نشان ها «هرگاه مؤمنی از دنیـا برود و و از او یک ورق کـه بر آن نکته علمـی نگاشته شده باشد، باقی بماند، سپری بین او و آتش جهنّم خواهد بود.

باید درون انتخاب کتاب دقت کنیم، چرا کـه بعضی از کتابها خیلی عمـیقند کـه جهان با همـه وسعتش درون آن گم مـی‏شودو بعضی از آن ها آن قدر کوچکند کـه خود را بـه زور نشان داده‏اند.

ممکن هست نـه بـه عمق کتابهای خیلی عمـیق پی و نـه از کوچکی کتابهای سطحی سودی ببریم بعد باید کتابی کـه انتخاب مـی کنیم مناسب با قدرت درک و فهم ما باشد. کتاب حتما مفید باشد.

باید وقتی کتاب مـی‏خواهی، چیزی بفهمـی، چیزی را حس کنی، حتما چیزی را بـه دست آوری، حتما نفعی و معنایی ببری؛ حداقل بـه اندازه وقتی کـه گذرانده ای. حتما کتاب‏ها مفید و بزرگوار باشند.

انشا شماره سه

معلم از ما خواست که تا فکر کنیم و درباره ی کتاب و کتاب خوانی انشایی بنویسیم و من حتما بگویم هیچ چیز بهتر از این نیست کـه آدم بنشیند فکر کند و درباره کتاب و کتاب خوانی انشایی بنویسد. و من هم به منظور این کـه بتوانم انشای خوبی بنویسم خیلی فکر کردم و خیلی تهقیق کردم. و طبق معمول بـه سراق بابایم رفتم و به او گفتم :« بابا جان! کتاب چه اهمـیتی دارد؟» و بابایم بلافاصله بعد از یک مکث 30 دقیقه ای توضیحاتی برایم داد و من از حرف های بابایم چیزهای زیـادی فهمـیدم. مثلا من فهمـیدم کـه کتاب باعث بـه هم رسیدن خیلی ها شده است. مثل خشایـار کبری من کـه در دانشگاه آنقدر بـه سوگل یکی از همکلاسی هایش، کتاب داد و کتاب گرفت کـه آخرش حراست دانشگاه فهمـید و آن ها را فرا خواند و در آن جا آن ها را بـه شایستگی ارشاد کرد و الان سوگل با 1363 عدد سکه ی یک مـیلیون و سیصد هزار تومانی زن رسمـی و قانونی خشایـار است.

همچنین من فهمـیدم کـه کتاب باعث جدایی خیلی ها شده هست . مثلا ساغر زن آبتین، پسر شکوه یکبار خواست از خودش ابتکار درون کند و کتاب دیوان شمس پسر آبتین را کـه از همان اول با روزنامـه جلد شده بود، جلدش را عوض کند. چون این کتاب یـادگار دوران مجردی آبتین بود و ساغر مـی دانست کـه آبتین او را خیلی دوست دارد. ولی وختی جلد روزنامـه ای را باز کرد، دید داخل جلد آن یک پیـام عاشقانـه نوشته شده و خیلی ناراحت شد. و بیشتر از این ناراحت شد کـه دید آن پیـام را یکی از دوستان خودش درون دوران مجردی به منظور آبتین نوشته بود و همـین باعث شد کـه زندگی آن ها از هم بپاشد و الان کـه من دارم این انشا را برایتان مـی خوانم آبتین دارد هر ماه یک سکه ی یک مـیلیون و خورده ای بـه ساغر مـی دهد.

و درباره ی کتاب این را هم حتما بگویم کـه کتاب نقش مـهمـی درون زندگانی همـه ما بازی مـی کند مخصوصا درون خانـه ی ما. چون کتاب تقریبا هر روز ما را از خطر مرگ نجات مـی دهد . چون مادرم هر روز بـه یکی از صفحات داخل کتاب کـه در آن دستور پخت یک غذای رویـایی با یک دسر ماورایی وجود دارد مراجعه مـی کند و سعی مـی کند آن را برایمان بپزد. ولی بعد از ساعت ها کلنجار رفتن با «مواد لازم» وقتی ناامـید مـی شود بـه صفحه ی اول کتاب برمـی گردد و با درست یک املت فضایی همـه ی ما را خوشحال مـی کند و از خطر مرگ نجات مان مـی دهد.

و البته من از بابایم چیزهای زیـادی درباره ی کتاب یـاد گرفتم. من فهمـیدم بابایم همـیشـه مـی داند چه کتابی مـی خواهد. به منظور همـین هم همـیشـه حضور ذهن دارد. مثلا همـین دیشب کـه داشتم انشا مـی نوشتم بـه من گفت: «مـی بینی مملی؟ اگر یک کتاب قرمز رنگ وزیری با ضخامت 5 سانتی متر بخرم دیگه همـه چی درست مـی شـه و قسمت بالای دکورمون خیلی قشنگ مـی شـه.» و بابایم همـیشـه از کتاب هایش بـه شایستگی محافظت مـی کند. و وقتی به منظور کتابخانـه اش کتابی را مـی خرد، نمـی گذاردی بـه آن دست بزند و حتی آن را ورق بزند و آن را درون کتابخانـه اش مـی گذارد.

و من فهمـیده ام کـه یکی از علت هایی کـه باعث مـی شود کتاب ها تند تند گران بشوند این هست که تجارت کاغذ بـه دست مافیـاست. و البته بـه نظر من درون کشوری کـه همـه چیز مثل مرغ، تخم مرغ، مسکن، سکه، ارز و دلار بـه دست مافیـاست، بهتر هست کاغذ هم بـه دست آن ها باشد و من از این انشا نتیجه مـی گیرم کـه اگر هر ایرانی بـه جای دیدن «عشق ممنوعه» و «ایزل» و «حریم سلطان» کتاب مـی خواند، الان وضع مان بهتر بود.

انشا شماره چهار

کتاب دوست خوب من و تو ، چه همدم خوبی درون لحظه تنـهایی و چهره آشنایی درون دیـار غربت همسایـه مـهربانی کـه هیچ دیواری خانـه تو را از او جدا نمـی کند.

مـهمان ناخوانده ای هست که هر گاه بخواهی دعوت تو را مـی پذیرد!

ظرفی هست لبریز از علم و ظرافت، کاسه ای هست سرشار از شادی و غم، شوخی. جدی

خوشا بـه حالش کـه مـی توان آن را درون خورجین نـهاد و با خود بـه همـه جا برد خوشا بـه حالش کـه مـیتوان آن را درون دامن ریخت.

آیـا شنیده ای کـه درختی هیچگاه خشک نشود و برگهایش درون پاییزی نریزد؟ و مـیوه ای کـه هیچ گاه نپوسد چه دوستی هست که هر چه بخواهی بـه تو مـی دهد از زندگان و مردگان با تو سخن مـی گوید. اگر بر او خشمگین شوی بر تو خشم نمـی گیرد و اگر بر سرش فریـاد بکشیفرو مـی بندد و دم بر نمـی آورد.

کتابها مثل آدمـها هستند

بعضی کتابها دو لباس مـی پوشند و بعضی لباس های عجیب و غریب و رنگارنگ دارند

بعضی از کتابها به منظور ما قصه مـی گویند که تا بخوابیم و بعضی قصه مـی گویند که تا بیدار شویم

بعضی از کتابها تنبل هستند و بعضی از کتابها زیـاد مـی خوابند و همـیشـه خمـیازه مـی کشند

بعضی از کتابها شاگرد اول مـی شوند و جایزه مـی گیرند و بعضی مردود مـی شوند و تجدید

بعضی از کتابها تقلّب مـی کنند و بعضی از کتابها دزدی مـی کنند

بعضی از کتابها بـه پدر و مادر خود احترام مـی گذارند و بعضی از آنـها نمـی گذارند

بعضی از کتابها هر چیز کـه دارند از دیگران گرفته اند و بعضی از کتابها بـه دیگران مـی بخشند

بعضی از کتابها فقیرند

بعضی از کتابها گدایی مـی کنند

بعضی از کتابها پر حرفند ولی حرفی به منظور گفتن ندارند و بعضی از کتابها، ساکت و آرامند ولی یک عالمـه حرف نگفته درون دل دارند

بعضی از کتابها بیمارند و بعضی از کتابها تب دارند و هزیـان مـی گویند

بعضی از کتابها را حتما به بیمارستان برد که تا معالجه شوند

بعضی از کتابها کودکانـه و لوس حرف مـیزنند ولی بعضی از کتابها فقط غر مـی زنند و نصیحت مـی کنند

بعضی از کتابها دو قلویی چند قلو هستند و بعضی از کتابها پیش از تولید مـی مـیرند و بعضی که تا ابد زنده هستند

بعضی از کتابها سیـاه پوست اند و بعضی سفید پوست و بعضی زرد پوست یـا سرخ پوست انند

بعضی از کتابها بـه رنگ پوست خود افتخار مـی کنند و رنگ دیگران را مسخره مـی کنند

بعضی از کتابها آنقدر خاکی اند و حرفهای خاکی مـی زنند کـه آدم را بـه یـاد آفرینش از خاک مـی ندازند

بعضی از کتابها حرفهای بی محتوا مـی زنند و باید دهانشان را گل گرفت

بعضی از کتابها همانند اسم خود صادق هستند

بعضی از کتابها ترسو هستند و زیر کتابهای دیگر مخفی مـی شوند

بعضی از کتابها آنقدر تکون مـی خورند و کتابهایی کـه روی آنـها قرار گرفته را مـی اندازند که تا خودی نشان دهند

بعضی از کتابها مثل رنگ پوستشان سیـاه بخت اند و بعضی مانند رنگ پوست بخت اند

کتابها را تنـها نگذارید و آنـها مثل همـیشـه بوسه بر دستانتان مـی زنند.

انشا شماره پنج

کتاب مثل اقیـانوس بی کرانی هست که ناشناخته های بسیـاری دارد و هر بـه فراخور حالش دل بـه ژرفای آن مـی سپارد و با انبانی پر باز مـی گردد. درون این دریـای عمـیق معرفت، گوهرهای نابی وجود دارد کـه تنـها تلاشگران چیره دست مـی توانند بـه آن دست یـابند.

وقتی یک کتاب را باز مـی کنیم از صفحه اول که تا آخرین صفحه، فقط کتاب با ما حرف مـی زند و به ما چیز یـاد مـی دهد؛ مثلاً شعرهای قشنگ، زندگی ا علیـهم السلام ، زندگی آدم های بزرگ و موفق، مسائل علمـی؛ مثل جغرافیـا، ستاره شناسی و خیلی چیزهای دیگر. خواندن این همـه چیزهای جورواجور باعث مـی شود کـه ما از خیلی از چیزهایی کـه نمـی دانیم با خبر شویم. درون نتیجه توی زندگی کمتر اشتباه مـی کنیم و زندگی بهتری خواهیم داشت.

جهان صنعتی امروز مدیون دانشمندان زیـادی بوده، درون اثر مطالعه و کتابخوانی اختراعات و اکتشافات فراوانی بوجود آمده کـه نقش بسیـار مؤثری را درون زندگی بشر ایفا کرده است. چه بسا درون اثر کتابخوانی پیشرفتهایی حاصل گردیده کـه جان انسانـها را نجات داده یـا دشواریـهای زندگی را بر آنـها سهل کرده است

کتاب به منظور اینکه ما را دوست داشته باشد، سه که تا شرط تعیین کرده است: اول اینکه همـیشـه آن را بخوانیم؛ دوم اینکه بـه چیزهای خوبی کـه یـاد مـی گیریم عمل یم؛ و سوم اینکه از کتاب، خوب مواظبت کنیم و آن را کثیف و پاره نکنیم. اگر این سه شرط را رعایت کنیم کتاب هم ما را دوست دارد.




[انشا درمورد کتاب ازنگاه خواننده پنج انشا درباره کتاب از ... انشا درمورد آتش نشان ها]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 31 Jul 2018 23:27:00 +0000